عبدالله بن مغیره گوید  موسی بن جعفر ع در منی بزنی گذشت که میگریت و فرزندانش هم گردش میگریستند زیرا گاو انها مرده بود حضرت نزدیک ان زن رفت و فرمود چرا گریه میکنیای کنیزخدا زن گفت ای بنده خدا من فرزندانی یتیم دارم وگاوی داشتیم که زندگی من و کودکانم ار ان میگذشت اکنون ان گاو مرده ومنو فرزدانم از همه چیز دست کوتاه وبیچاره مانده ایم امام فرمود کنیز  خدا میخواهی ان را برای تو زنده کنم باو الهامشد که بگوید اری ای بنده خدا حضرک بکناری رفت ودورکعت نماز گزاردو اندکیدست بلند کرد ولبهایش را تکان داد سپس بر خاست وگاو  را صدایی زد و نفهمیدم با سر عصا یا پنچه پایش بو که بان گاو زد گاو برخاست و راست بایستاد چون زن نگاهش بگاو افتاد فریادی کشبدو گفت بپروردگار کعبه این مرد عبسی آبن مریم است حضرت میان مردم رفت واز انجا بگذشت 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Kara تولید کننده سود پرک CRM Danesh Jason Donnie Stephen زبر الحدید گروه آموزشی مای پی تی ای (mypte)