اسحاق بن عمار گوید خدمت امام صادق ع رسیدم حضرت با ترشرویی بمن نگریست عرضکردم سبب دگر گونی شما با من چیست فرمود انچه ترا با برادرانت دگر گون ساخته ای اسحاق بمن خبر رسیده که در منزلت دربان گذاشته ای نا فقرا شیعه را راه ندهند عرضکردم قربانت من از شهرت ترسبدم فرمود از بلیه نترسیدی مگر نمیدانی که چون دو مومن ملاقات کنند و مصافحه نمایندخدای عزوجل بر انها رحمت نازل کند که نودو نه قسمت ان برای انکه رفیقش را دوست ترد ارد باشد بقیه دارد در حدیث بعد
درباره این سایت